من ... بعد از هزار سالِ تمام حتی
باز روزی مُردهام به خانه باز خواهد گشت
تو از این تنبورهزنانِ توی کوچه نترس
نمیگذارم شبهای ساکتِ پاییزی
از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی ...!
هر کجا که باشم
باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ میگذرم
میآیم مشقهای عقبماندهی تو را مینویسم
پتوی چهارخانهی خودم را
تا زیرِ چانهات بالا میکشم
و بعد ... یک طوری پرده را کنار میزنم
که باد از شمارشِ مُردگانِ بیگورش
نفهمد که یکی کم دارد!
سید علی صالحی
میگویند منبر را از چوب درخت گردو میسازند،که بسیار محکم و با کیفیت است
درخت گردو علاوه بر چوب مرغوب سایه و بار خوبی هم دارد. اما درخت چنار
میوه ندارد،سایه درست و حسابی هم ندارد،از آن چوبه دار میسازند. دعوای
این دو درخت در شعر استاد شهریار شنیدنی ست!
گفت با طعنه منبری به چنار:
سرفرازی چه میکنی؟بی بار!
نه مگر ننگ هر درختی هستی تو؟
کز شما ساختند چوبه دار!
پس برآشفت آن درخت دلیر،
رو به منبر چنین نمود اخطار
گفت گر منبر تو فایده داشت،
کار مردم نمیکشید به دار!...
منم شکار، شکارم کن
سپس ببوس و بچرخانم
سپس بپرخ و ببوسانم
سپس چه کار چه کارم کنم
چه کار هرچه تو میخواهیست
بخواه انچه که میخواهی
اهای بینی سربالا
از این درشکه بیا پایین
به من بچسب همین الان
مرا ببوس همین حالا
که زندگی دو سه نخ کام است
و عمر سرفه کوتاهی